در روزگـــار شـــما آنـــهاییست

خود را با آنـــها هـمـرا می کنیــد،

آنـــهایی که چون ابــر می گذرند....


برچسبها:
نوشته شده در سه شنبه 4 تير 1398برچسب:,ساعت 12:51 توسط violinist|

 

من یه دوستی داشتم!

با فکر موسیقیایی

یه دوست مو مشکی

با قلب آریایی

***

من یه دوستی داشتم!

آه چه خوب و صمیمی

روزهای با اون بودن:

خاطرات قدیمی

***

آی دختر پاییزی!

تو حیات مدرسه

یادت میاد می گفتم

چه قدر عشوه می ریزی؟!

***

هنوز آهنگ گوش می دی

آی "عاشق زندگی" ؟!

"امید داری هنوز"

به فردا و زندگی؟!

***

هنوز اسم دبیر

"جغرافیا" یادت هست؟

من که یادم نرفته

آخه مگه امکانش هست؟!

***

بین من و تو امروز

یه اینترنت واسطه ست!

شاید که اینستاگرام

جبران این فاصله ست!!!

***

دلم برات تنگ شده

"حس غریب و کمیاب"!

بازم به یادت هستم

توی "شبهای مهتاب"!

***

درسته از من دوری

آی دوستی که «داشتمت»!

با این حساب این روزا

توی "قلبم" «دارمت»!

 

تقدیم به عسل عزیزم،

که با حضورش توی لحظه های خوب زندگیم،

حال منو بهتر هم می کرد ...! ^_^


برچسبها:
نوشته شده در یک شنبه 15 تير 1393برچسب:,ساعت 21:13 توسط violinist|

من هنوز از دست اشتباه یه دوست خیـــلی صمیمی رنج می کشم و دلخورم و عصبانیَـــــم...!!!

 

پ.ن : مخاطب داره!!!!!!!!


برچسبها:
نوشته شده در جمعه 13 تير 1393برچسب:,ساعت 16:5 توسط violinist|

 

 اعصـــاب من زیــر درخت آلبالـــــو گم شده ...!!!

 


برچسبها:
نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 9:33 توسط violinist|

دیروز داشتم فکر می کردم که اگه همین روند پیش بره، قطعا دیوونه می شم و پـــــاک عقلمو از دست می دم...!!!!

 

روز و شب کارم شده فکر و خیال!!

چه اتفاقی داره می افته؟

زمان داره منو به کجا می بره...؟!

من خودمم نمی دونم...!

 

آره...!

من سه سال توی خواب شیـــریـــن بودم...

و با آدم های شیـــــریــــن تر ... ،

که بهشون بدجوری وابسته بودم و همینه که اعصاب منو داره با یخ شکن میشکنه ....!!!

ولی من از خواب شیرین، ناگه پریدم!!!

 

پ.ن : خاطرات گذشته، منو می کشه آرومـــــ ...

پ.ن2 : روزای روشـــن ، خداحافظـــ ...


برچسبها:
نوشته شده در چهار شنبه 11 تير 1393برچسب:,ساعت 9:19 توسط violinist|

من حسرت می خورم!

از دیروزم،

 

متنفرم!

از امروزم،

 

می ترسم!

از فردام...

 

 

 

 


برچسبها:
نوشته شده در یک شنبه 8 تير 1393برچسب:,ساعت 13:1 توسط violinist|

عشق

در پی آن نگاه های بلند ،

حسرتی ماند و

آه های بلند!

 

" فریدون مشیری "

 

پ.ن : ای کاش ما آدما یک کم همدیگه رو می فهمیدیم...

 


برچسبها:
نوشته شده در جمعه 30 خرداد 1393برچسب:,ساعت 21:19 توسط violinist|

 

 

 

آلبوم عکسهایی از تهران پایتخت زیبای ما 2

 

 

تاریــــخ را کنار بگـــذار !


جغـــرافیا مهم تـــر است . . .


تــــو


کجایی ...؟!


برچسبها:
نوشته شده در چهار شنبه 28 خرداد 1393برچسب:,ساعت 15:19 توسط violinist|

 

همیشه این جوری بوده که من همه رو درک کنم، احساس همه رو بفهمم، با حال بدشون کنار بیام و به حرفاشون گوش بدم...

اما این وسط تکلیف من چی بود و چی هست؟!

هیچ وقت کسی نفهمید که من چی برای گفتن دارم،

من حالم چه جوریه

من  چه حسی دارم...

چرا شاید یک نفر کمابیش فهمید!

و شاید فقط همون یک نفر ...

 

*****

به قول "محسن چاوشی" :

هیشکی نمی فهمه چه حالی دارم

چه دنیای رو به زوالی دارم...

 


برچسبها:
نوشته شده در دو شنبه 26 خرداد 1393برچسب:,ساعت 15:35 توسط violinist|

 

نمی دونم این روزا چرا این قدر تکراری اند!

امروز تکرار خسته کننده ی دیروز و  هم چنین امروزی که فردایی مشابه خودش رو تفسیر می کنه...

چند روزیه که کارم توی چند عبارت خلاصه شده :

اینستاگرام،

ویولون،

آهنگهای بابک جهانبخش،

مرور خاطره ها و عکس های گذشته...

و حرفهای تکراری توی دفتر خاطرات!

...........

و خلاصه بگم!

شرح حال من این روزا اینه:

منو سازم و شب و تنهایی!

 

 

 


برچسبها:
نوشته شده در جمعه 23 خرداد 1393برچسب:,ساعت 11:4 توسط violinist|